سفاهت. سفه. (زمخشری). غبینه. (منتهی الارب). بی عقلی: دشمنی کردن با مرد چنان بیخردی است خرد دشمن او در سخن مضمر اوست. فرخی. منگر سوی گروهی که چو مستان از خلق پرده بر خویشتن از بیخردی می بدرند. ناصرخسرو
سفاهت. سفه. (زمخشری). غبینه. (منتهی الارب). بی عقلی: دشمنی کردن با مرد چنان بیخردی است خرد دشمن او در سخن مضمر اوست. فرخی. منگر سوی گروهی که چو مستان از خلق پرده بر خویشتن از بیخردی می بدرند. ناصرخسرو
در شواهد ذیل معنی بی ادبی، گستاخی میدهد اما در فرهنگهای موجود یافت نشد: هیچ دانی چگونه خواهم خواست عیب بی خردگی و مستی خویش. انوری (دیوان چ نفیسی ص 415). ورنه فردا دست ما و دامنت کای مسلمانان از این کافر نفیر انوری بی خردگیها می کند تو بزرگی کن از او خرده مگیر. انوری (دیوان چ نفیسی ص 161). از سرگستاخی رفت این سخن با آن بزرگ تا بدین بی خردگی معذور دارد والسلام. انوری (دیوان چ نفیسی ص 215). دشمن از گوهرتیغش چو پر مگس است عنکبوت آسا پیرامن خود پرده تن است. ور نشیند پس آن پرده نه بی خردگیست که زن است او و زنان را پس پرده وطن است. مجیرالدین بیلقانی (دیوان ص 30). ارش آن جنایت را ملتزم شوم و غرامت این بیخردگی بدهم. (ترجمه تاریخ یمینی). گندم سخت از جگر افسردگی است خردی او مایه بیخردگی است. نظامی
در شواهد ذیل معنی بی ادبی، گستاخی میدهد اما در فرهنگهای موجود یافت نشد: هیچ دانی چگونه خواهم خواست عیب بی خردگی و مستی خویش. انوری (دیوان چ نفیسی ص 415). ورنه فردا دست ما و دامنت کای مسلمانان از این کافر نفیر انوری بی خردگیها می کند تو بزرگی کن از او خرده مگیر. انوری (دیوان چ نفیسی ص 161). از سرگستاخی رفت این سخن با آن بزرگ تا بدین بی خردگی معذور دارد والسلام. انوری (دیوان چ نفیسی ص 215). دشمن از گوهرتیغش چو پر مگس است عنکبوت آسا پیرامن خود پرده تن است. ور نشیند پس آن پرده نه بی خردگیست که زن است او و زنان را پس پرده وطن است. مجیرالدین بیلقانی (دیوان ص 30). ارش آن جنایت را ملتزم شوم و غرامت این بیخردگی بدهم. (ترجمه تاریخ یمینی). گندم سخت از جگر افسردگی است خردی او مایه بیخردگی است. نظامی
صریح. روشن. بی مجامله. بی پرده: بی خرده، راست خواهی گرچه خوشت نیاید بدخوی خوب رویی بیگانه آشنایی. انوری. یا مکن با من درشتی ور کنی نرم شو چون گویمت بی خرده ای. اثیرالدین اخسیکتی (از راحهالصدور راوندی)
صریح. روشن. بی مجامله. بی پرده: بی خرده، راست خواهی گرچه خوشت نیاید بدخوی خوب رویی بیگانه آشنایی. انوری. یا مکن با من درشتی ور کنی نرم شو چون گویمت بی خرده ای. اثیرالدین اخسیکتی (از راحهالصدور راوندی)